یکشنبه غم انگیز

ساخت وبلاگ
او یک لاکپشت در قالب انسان است که هر روز بین تمام انسان ها در خیابان های گلسار و شهر داری قدم میزندو مثل همه شان دغدغه هایش کم نیست و مثل همه شان نقاب انسان بر چهره اش دارد خودش را سرزنش نمیکند این روزها انسان های لاکپشت هایی که همیشه در لاک خود هستند را لاکپشت حساب نمیکنند در همین مواقع است که میرود سراغ سطل اشغال اتاقش و کلید پنهان شده ی کشویش را از بین  تمام دستمال کاغذی های اغشته به رژ لب همیشه قرمزش درمی آورد و نقاب انسانی اش را از کشو برمیدارد و روبروی اینه جا گذاری اش میکند! شال گردن آبی که مادرش بافته بود و وقتی دور گردنش می انذاخت تمام شهر مجذوبش میشدند را چند دور دور گردنش پیچید با این حال باز هم بلند بود با خودش گفت هوای سردت را هیچ کس نباید گرم میکرد دو خم شد تا بند کفش هایش را ببند با خودش گفت این پاهای لعنتی را هیچ کس نباید میدواند. در را باز میکند و به پرنده های گرسنه سلام میکند  دستش را در جیب کاپشن آبی اش پنهان میکند ..با خودش میگوید این دستان را هیچ دستی نباید میفشرد و از ترس روبرو شدن با بزرگترین حماقت زنگیش کلاهش را هم میگذارد و به خود میگوید این قلب را هیچ کس نباید یکشنبه غم انگیز...ادامه مطلب
ما را در سایت یکشنبه غم انگیز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghaspeh0 بازدید : 41 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 15:30

سلام لاک پشت جانم میدانم دیگر خوشی برایت معنایی ندارد بیا باور کنیم که هیچ مردی ارزش این را ندارد که یک سال تمام به امید برگشتنش به زندگیت  از زندگی نا امید شوی که مرد است و نامردی هایش...بیا باور کنیم قلب شکسته شده با چسب 123 هم به حالت قبلی بر نمیگردد بیا باور کنیم فرصت های از دست رفته ات دیگر برنمیگردند بیا باور کنیم که نه تو همان لاکپشت قبلی هستی و نه او همان فرشته ی روی زمین است ایمان بیاور که از این به بعدش هیچ کس جز خودت زیر بغلت را نمیگیرد تا بلند شوی و به راهت ادامه دهی بیا باور کنیم در آخرش خودت هستی و خودت و سرمای آزاردهنده گور. بیا باور کنیم تو نباشی نفرهای بعدی در کنارش هستند و هیچ وقت احساس بی کسی و تنهایی نمیکند و باز هم در آخر تو تنها میمانی و پیاده روی خیابان های گلسار و سبز میدان که مجبورند بار سنگین اشک هایت را تحمل کنند.بیا باور کنیم باور کردن انسان های به ظاهر انسان کار حضرت فیل است بیا باور کنیم ادامه دادنت بی فایده است! لاکپشت جانم این دنیا از چوب های دارچین هم تلخ تر است از لاکت بیرون نیا :) یکشنبه غم انگیز...ادامه مطلب
ما را در سایت یکشنبه غم انگیز دنبال می کنید

برچسب : چوب دارچین,چوب دارچین در چای,چوب دارچین در قیمه, نویسنده : cghaspeh0 بازدید : 46 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 15:30

یکشنبه غم‌انگیز نام آهنگی است که توسط آهنگساز مجارستانی «رزو سرس» در سال ۱۹۳۳ برای یک شعر مجاری که توسط لازلو خاور سروده شده‌است، ساخته شد. یأس مالیخولیایی که آهنگ القا می کرد باعث شد مدتها طول بکشد تا ناشری، انتشار این آهنگ را قبول کند. با این حال در آخر، سال 1935 بود که اولین نسخه اورجینال این آهنگ با صدای «پال کالمر» در مجارستان ضبط شد و چیزی نگذشت که نام این آهنگ با تعداد زیادی خودکشی پیوند خورد. اولین بار ماموران پلیس بوداپست فوریه 1936 هنگام تحقیق روی پرونده خودکشی کفاشی به نام جوزف کِلر به قدرت این آهنگ پی بردند. آنها متوجه شدند که متوفی به جای وصیتنامه یا متنی که دلیل خودکشی اش را توضیح دهد، کاغذی با چند بیت شعر از یکشنبه غم انگیز به جا گذاشته. آنها گمان کردند که این ترانه برای جوزف کلر، خاطرهای شخصی را تداعی می کرده است. اما پس از مرگ جوزف کلر، موارد مشابه دیگری در مجارستان اتفاق افتاد که در تمام آنها رد پای یکشنبه غمگین وجود داشت. بعضی از درگذشتگان، شعر این ترانه را به جای وصیتنامه از خود باقی گذارده و بعضی ها نیز پیش از مرگ به تأثیر این آهنگ بر تصمیمشان به خودکشی اشاره کرده یکشنبه غم انگیز...ادامه مطلب
ما را در سایت یکشنبه غم انگیز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghaspeh0 بازدید : 51 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 15:30

از همون اولشم از ناصر یا به قول چاپلوس ترین ادم روی کره خاکی بعد نگار یعنی ف *دایی جان* بدم میومد. همیشه وقتی میاد خونمون برای ف یه هدیه میاره یه کتاب ترجمه شده از خودش چه میدونم کلی احترام و علاقه و قسم میخورم که اصلا حسودیم نمشه یا به خودم نمیگم که کاش جای ف بودم فقط اعصابم از این خورد میشه که چی تو من هست که باعث یشه حس بدی به بقیه بده درموردم؟یا اینکه سکوت طولانی من اینقدر عذاب اوره؟ یا اینکه شاید من بلد نیستم درست چاپلوسی کنم و اسمشو بزارم احساساتی بودن! شیدا خیلی عشق بود عین داییی علی رضا. بابا مامانشو به اسم صدا میکرد میگفت علی میگه فلان خیلی ادم خاکی و با شخصیتی بود همیشه ارزو داشتم یکی مثل اون باشم که همه باهاش حال کنن! چیزی که خیلی ناراحتم میکنه اینه که تو جمعی که من هیچی برای گفتن ندارم و راهی برای عوض کردن بحث نیست سکوت میکنم از اونور ف احساساتی شد گریه کرد چند بار همه دلشون سوخت و من اونجا ماست بودم فکر کنم اگه ناصر شیرینی نمیخواست هیچ وقت کسی حس نمیکرد منم هستم!موقع عکس گرفتن کلی شیدا بقلم کرد و موقع رفتن به ف کلی نصیحت کرد و به مدت چند ثانیه طولانی بقلش کرد راستشو بگم حس یکشنبه غم انگیز...ادامه مطلب
ما را در سایت یکشنبه غم انگیز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cghaspeh0 بازدید : 37 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 15:30

دو تا پرنده بودیم رو شاخه های غربت نه اهل قصه گفتن نه خوندن و نه صحبت ما بس که نپریدیم پریدن یادمون رفت من و تو کم بودیم خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم گفتنی ها کم نیست من و تو کم گفتیم مثل هذیان دم مرگ ازآغاز چنین درهم و برهم گفتیم دیدنی ها کم نیست من و تو کم دیدیم بی سبب از پآییز جای میلاد اقاقیها را پرسیدیم   یکشنبه غم انگیز...ادامه مطلب
ما را در سایت یکشنبه غم انگیز دنبال می کنید

برچسب : دو تا پرنده بودیم لیلا فروهر,دو تا پرنده هستیم,دو تا پرنده هستيم, نویسنده : cghaspeh0 بازدید : 57 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 15:30